اگر ما دست از تجمل برداريم همهي
كارها آسان ميشود. با اين جهيزيهها كه به دختر ميدهيم اگر به ده دختر بدهيم ميشود ده دختر را شوهر
بدهيم يا نه؟ شما خانمها، شما آقايان ميگوئيد نه اما اسلام ميگويد آري. اسلام،
مولي اميرالمؤمنين(عليهالسلام) است؛ آن كسي كه الگوي جامعه بشريت است. در ديواني
كه منسوب به اوست جملهاي دارد كه ميفرمايد:
و قد دقت و رقت و استرقت فضول العيش اعناق
الرجال[1]
آن چيزي كه ضعف عصب ميآورد و
انسان را از نظر روحي از بين ميبرد، آن چيزي كه انسان را وا ميدارددر مقابل هركس
و ناكس متواضع بشود، آن چيزي كه فقر فردي و اجتماعي ميآورد، آن چيزي كه انسان را
بنده ديگران ميكند و كارش ميرسد به آنجا كه بندهي فردي و بندهي اجتماعي ميشود،
ميفرمايد: زندگي تجملي است، خرج نيست، بَرج است اين جهازيههايي است كه روي گردن
پدر و مادرها آمده است. اين جهازيههايي است كه گردن شكن، كمر شكن، بلكه همه چيز
شكن است. يك خانم يك دختر شوهر ميدهد، راستي نظير يك كسي است كه در هاونش گذاشته
باشند و همچنين باباي اين دختر.
اي جامعه! همهمان مبتلا، من
مبتلا، تو مبتلا، دهاتي مبتلا، شهري مبتلا، متدين مبتلا، غير متدين مبتلا، روهاني
مبتلا، غير روحاني مبتلا، متجدد مبتلا، غير متجدد مبتلا، همه و همه مبتلائيم. اگر
اين جهيزيههاي كمر شكن كم ميشد ده دختر را ميتوانستيم شوهر دهيم. ميگوئيد نميشود،
ميشود. يك جملهاي از مرحوم آيت الله حائري نقل ميكنند. چه الگوي عجيبي، الگو
براي همه:
ميگويند مرحوم حاج شيخ نشسته
بودند و طلبهها هم در محضر او بودند. يك تاجري عباي تابستاني براي مرحوم حاج شيخ
آورد. ايشان ديدند اين عبا خيلي عالي است. اين عباهاي نازك بدن نما هميشه گران
بوده و هست. مرحوم حاج شيخ ديدند اين عبا را يك مرجع بپوشد يك مقداري زننده است
اما نميخواستند هديهي كسي را رد كنند. زيرا نميشود هديه را رد كرد؛ جنبهي خوبي
ندارد. لذا مرحوم حاج شيخ به اين تاجر فرمودند: آقا اين عبا چقدر قيمت دارد؟ او
نميخواست بگويد. آقا فرمودنداين چند عباي معمولي ميشود؟ گفت: شانزده عباي معمولي
ميشود. مرحوم شيخ فرمودند: ممكن است اين عبا را كه من قبول كردم به شانزده عبا
تبديل كني؟ گفت: بله. فرمودند: تبديل كن. اين آقاي نتاجر رفت بازار و شانزده عبا
گرفت؛ آن عبا را داد شانزده عبا آورد در نزد شيخ گذاشت. آقايان طلبهها، فضلا در
جلسه نشسته بودند. مرحوم حاج شيخ يك عبا داد به اين و به آن يكي و به آن ديگري تا شانزده عبا تمام شد. يكي را
هم همانجا به دوش گرفتند و بعد رو كردند به اين تاجر گفتند: حالا بهتر است يا آن
وقت؟ اگر آن وقت من عبا را پوشيده بودم يك نفر پوشيده ميشد اما حالا شانزده نفر
را پوشاندم كدام بهتر است؟
نگوئيد نميشود، به خدا ميشود.
نگوئيد ما مسؤول نيستيم، همه مسؤوليم:
كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته
جوانهاي عزيز! همه و همهً ما
اگر انقلاب بخواهيم يعني اين، يعني دگرگوني. ما در قضيهي بازسازي انشاءالله بايد
اول بازسازي اخلاقي كنيم بايد برويم اخلاق در خانه، جهازيههايي كه همهمان از پير
و جوان، مقدس و غير مقدس از روحاني و غير روحاني ميدهيم. به دختر بفهمانيم اين
جهازيه شانزده جهازيه ميشود، بيست جهازيه ميشود صد جهازيه ميشود. و بيا صد دختر
را شوهر بده و خودت هم شوهر برو. بحث ناقص است ان شاءالله در فصل دوم بحثمان يك
مقداري در اين باره صحبت ميكنيم.
پي نوشت ها:
[1]. همانا زوايد و تجملات زندگي گردنهاي مردان را به بندگي و شكست
كشانده است.